بی بدرقه
بی بدرقه حال غریبی دارم آشوبمآرامشم درگیره طوفانِاونی که چشمامو به دریا زدبا من مسیرش رو به پایانِ اما قراری که ازم بردهجز با وجودش
بی بدرقه حال غریبی دارم آشوبمآرامشم درگیره طوفانِاونی که چشمامو به دریا زدبا من مسیرش رو به پایانِ اما قراری که ازم بردهجز با وجودش
شایعه نیست خبر ِدیوونگیمبی تو انگار که مریض ِزندگیمانقدَرَ حال و هوام از تو پرهکه دلم هیچ جور ازت نمیبرُهخیلی وقته که جای ِخالی ِتوداره
یه حال خوب ویه حس تازهیه نت سنگینکه کوک سازهتوی یه جادهبه سمت پروازمن و تو تا اوج،موزیک و آوازهمه چی جورهباید درخشیدهمه دنیا روبه
Donec pede justo, fringilla vitae, eleifend acer sem neque sed Lorem Lorem ipsum dolor sit amet, Lorem ipsum dolor sit amet, consectet adipiscing elit,sed do eiusm por incididunt ut labore et dolore magna aliqua. Ut enim ad minim
Lorem ipsum dolor sit amet, consectet adipiscing elit,sed do eiusm por incididu
Lorem ipsum dolor sit amet, consectet adipiscing elit,sed do eiusm por incididu
Lorem ipsum dolor sit amet, consectet adipiscing elit,sed do eiusm por incididu
Lorem ipsum dolor sit amet, consectet adipiscing elit,sed do eiusm por incididu
مهنوش دینمحمدی در تاریخ ۵ بهمن ۱۳۷۳ در کرج به دنیا آمد.
از نه سالگی شروع به نوشتن متن های کوتاه و یک ترانه ی کودکانه کرد.
او میگوید پس از نوشتن آن ترانه از مادرم خواستم که دست نوشته ام را به بهترین خطاط آن شهر که آقای شاهوردی نام داشت تحویل دهد تا ترانه ام را به خط خوش بنویسد و آن را به دیوار اتاقم بچسبانم، آقای شاهوردی ضمن نوشتن آن ترانه یک کتاب قطور با عنوان “بهترین اشعار شعرای پارسی” به مهنوش هدیه میدهد و در اولین صفحه ی کتاب به عنوان یادگاری مینویسد: «تقدیم به افتخار سرزمین پارس»
مهنوش میگوید رفتار آن مرد هنرمند در تمام سالهای زندگی ام برای من…